English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (1256 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
plateform U بلندی قسمتی از کف سالن یا محلی بنیاد یا اساس چیزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
corner stone U بنیاد اساس
bedding U بنیاد و اساس هرکاری
site U محلی که پایه چیزی باشد
sited U محلی که پایه چیزی باشد
sites U محلی که پایه چیزی باشد
substantialize U اساس دادن یا اساس پیدا کردن
base course U لایه اساس قشر اساس
blit U در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
bitblt U در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
localism U ایین محلی علاقه محلی
local procurement U تدارک محلی فراورده محلی
shank U ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
destinations U محلی که چیزی ارسال میشود مکانی که داده ارسال میشود
destination U محلی که چیزی ارسال میشود مکانی که داده ارسال میشود
local posts U پستهای استراق سمع محلی پستهای دیده ور محلی
subbase U بنیاد
instituted U بنیاد
institute U بنیاد
substratum U بنیاد
root U بنیاد
cornerstone U بنیاد
cornerstones U بنیاد
institutes U بنیاد
roots U بنیاد
instituting U بنیاد
seed U بنیاد
foundation U بنیاد
origins U بنیاد
basis U بنیاد
origin U بنیاد
seeds U بنیاد
fundament U بنیاد
wage fund theory of wages U نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
basis U مبنا بنیاد
inchoate U بنیاد نهادن
to lay the foundations of U بنیاد نهادن
head stone U سنگ بنیاد
institutionalism U بنیاد گرایی
incept U بنیاد نهادن
odcist U بنیاد گذارمستعمره
instaurator U بنیاد گذار
built on sand U سست بنیاد
instituted U بنیاد نهادن
rationale U بنیاد و پایه
instituting U بنیاد نهادن
deep-set U ژرف بنیاد
institutes U بنیاد نهادن
institute U بنیاد نهادن
Mother Superiors U رئیس بنیاد مذهبی
Mother Superior U رئیس بنیاد مذهبی
inchoation U دست زنی بنیاد گذاری
well begun is h lf done U بنیاد کار خوب باشد
amphitheater U سالن
coliseum U سالن
house of cards U ساختمان سست بنیاد [اصطلاح مجازی]
showrooms U سالن نمایشگاه
arrival hall U سالن ورود
lyceum U سالن بحث
mess U سالن غذاخوری
beauty salon U سالن زیبایی
basilicas U سالن درازومستطیل
drawing room U سالن پذیرایی
showroom U سالن نمایشگاه
drawing rooms U سالن پذیرایی
messes U سالن غذاخوری
music hall U سالن موسیقی
music halls U سالن موسیقی
arrival hall U سالن ورود
basilica U سالن درازومستطیل
lobby U سالن انتظار
salon U سالن زیبایی
living rooms U سالن نشیمن
ballroom U سالن رقص
gyms U سالن ژیمناستیک
mass hall U سالن غذاخوری
salons U سالن زیبایی
mass hall U سالن نهارخوری
ballrooms U سالن رقص
living room U سالن نشیمن
galleries U سرسرا سالن
gallery U سرسرا سالن
concourse U سالن اصلی
gym U سالن ژیمناستیک
lobbied U سالن انتظار
lobbies U سالن انتظار
colosseum U سالن بزرگ
theorizing U فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorizes U فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorized U فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorize U فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorises U فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorising U فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorised U فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
indoor soccer U فوتبال داخل سالن
lobby U سالن هتل و مهمانخانه
beauty shop U سالن ارایش وزیبایی
parlor car U سالن استراحت قطار
saloon car U واگن سالن دار
officer's mess U سالن غذاخوری افسران
astrodome U سالن رسد خانه
court tennis U تنیس داخل سالن
departure hall U سالن ترک کردن
lobbies U سالن هتل و مهمانخانه
lobbied U سالن هتل و مهمانخانه
wardroom U سالن بیماران بیمارستان
dojang U سالن تمرین تکواندو
refectory U سالن ناهار خوری
lyceum U سالن سخنرانی عمومی
dramshop U سالن مشروب فروشی
amusement arcade U سالن بازیهای الکترونیکی
saloon U سالن زیبایی رستوران
refectories U سالن ناهار خوری
saloons U سالن زیبایی رستوران
basilicas U کلیساهایی که سالن دراز دارند
basilica U کلیساهایی که سالن دراز دارند
parlormaid U کلفت یاپیشخدمت سالن پذیرایی
valhalla U سالن پذیرایی خدای اودین
The hall has three exits. U سالن دارای سه خروجی است.
lounge car U قطار دارای سالن استراحت وتفریح
mess hall U سالن غذا خوری سرباز خانه
Is there a beauty salon in the hotel? U آیا سالن زیبایی در هتل هست؟
nave U سالن کلیسا یا سایر سالنهای بزرگ
naves U سالن کلیسا یا سایر سالنهای بزرگ
constitutes U تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constitute U تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constituting U تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constituted U تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
loomed U بلندی
loom U بلندی
looming U بلندی
looms U بلندی
Highnesses U بلندی
Highness U بلندی
loftiness U بلندی
low-rise U کم بلندی
rises U بلندی
rise U بلندی
loudness U بلندی
exaltation U بلندی
exaltedness U بلندی
gratification U سر بلندی
uplands U بلندی
toft U بلندی
ascendent U بلندی
height U بلندی
heights U بلندی
upland U بلندی
elevation U بلندی
altitudes U بلندی
elevations U بلندی
sublimity U بلندی
tallness U بلندی
altitude U بلندی
the sublime U بلندی
lounger U کسیکه در نیمکت یا در سالن انتظار استراحت میکند
Highness U بلندی مقام
Highnesses U بلندی مقام
how tall is it? U بلندی ان چقدراست
hypsometry U بلندی پیمایی
acrophobia U ترس از بلندی
acrophobia U بلندی هراسی
hilliness U پستی و بلندی
crow's nest U بالای بلندی
eminency U تعالی بلندی
eminence U تعالی بلندی
supremacy U بلندی افراشتگی
effective length of strut U بلندی کمانش
ups and down U پستی و بلندی
height of building U بلندی ساختمان
height of fill U بلندی اکند
contour U پست و بلندی
tonal volume U بلندی صوت
critical height U بلندی بحرانی
suction lift U بلندی مکش
headroom U بلندی طاق
ruggedness U پستی و بلندی
volume U بلندی صدا
volumes U بلندی صدا
grass roots U اساس
nucleus U اساس
groundless U بی اساس
pier foundation U اساس پی
ill founded U بی اساس
structure U اساس
origin U اساس
rationale U اس اساس
origins U اساس
unfounded U بی اساس
structures U اساس
structuring U اساس
delusive U بی اساس
bedrock U اساس
fundamental U اساس
insubstatiality U بی اساس
cornerstone U اساس
baseless U بی اساس
roots U اساس
root U اساس
principium U اس اساس
cornerstones U اساس
Recent search history Forum search
2New Format
1 In this step that is all information in our hand, you are kindly requested to quote based on rough estimate price in this step.
1چیزی که عوض داره گله نداره
1A successful man is one who can lay a firm foundation with the bricks that other throw at him
1وقتی انسانها بر اساس دارایی اشان ارزیابی می شوند
1confinement factor
1She ferreted in her handbag and found nothing.
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
1دست بردن در چیزی - dast bordan dar chizi
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com